دخترك گل فروش شیشه تمامه ماشینها رو پاک کرده بود هیچی گیرش نیومده بود الا نگاه های تحقیر آمیز راننده ها...
نگاش به اون ور خیابون افتاد، چشمای پر تمنای راننده هارو به یه خانوم که کنار خیابون وایستاده بود رو دید .
راننده ها هی میگفتن: خانوم چند؟!
دخترک تو دلش گفت آخه اون خانوم که گل هم نمیفروشه؟!
از اون روز همش منتظره اینه که بزرگ بشه ....